اي كاش من را خادم الزهراء بنامند

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شهادتت مبارک

12 اسفند 1394 توسط معصومه صالحي

سحر گاه 13 اسفند بود عملیات کربلای پنج شلمچه ,داشت زیر آتیش با بلدوزر توی خط مقدم برا بچه ها سنگر میزد آخه جزء گروه سنگر سازان بی سنگر بود کسایی که برا بقیه سنگر می ساختن ولی خودشون سنگر نداشتند و اکثرشون نوجونای 14 -15 ساله بودند که به دلیل سن کم بسیج اعزامشون نمی کرد برا همین با جهاد سازندگی به جبهه اومده بودند…
در حال خاکریز زدن بود که از بولدوزر اومد پایین برگشت عقب وضو گرفت و دوستاش و بغل کرد و گفت خداحافظ و رفت…
چند لحظه بعد ترکش خمپاره ای به فلبش خورد و اونو آسمونی کرد…
اینا آخرین لحظات داداشیم بود فردا سالگرد شهادتشه لطفا هدیه به اراح طیبه ی امام و شهدا و داداشی من صلوات بفرستید…
سینه ام تنگ است…
میان ما و تو ای گل هزار فرسنگ است…
تو رفته ای و من آیینه دار آه شدم…
تو روسپید ولی من چه روسیاه شدم…
بگو برادر خوبم بگو کجا رفتی؟….
شکست بال من اما تو تا خدا رفتی…
مجال پر زدنم با تو بود اما حیف…
نشد که با تو بیایم به آسمان ها حیف…
مراببخش برادر اگر عقب ماندم

1456927633ef2jltenb1dabrsh4pz.jpg

1456927632dsc00469_-_copy.jpg

1456927632sd.jpg

 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

اي كاش من را خادم الزهراء بنامند

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس